پيامبر اكرم اين دختر را در جامعة اسلامي به ازدواج كسي درا´وره است كه از لحاظافتخارات در درجه اعلاست؛ يعني علي بن ابي طالب (ع) ، او جوان شجاع ، شريف، ازهمه مؤمن تر ، از همه با سابقهتر، از همه شجاع تر و در همه ميدان ها حاضر است، كسياست كه اسلام به شمشير او ميگردد. هر جايي كه همه در ميمانند، اين جوان جلو ميآيدگره ها را باز ميكند و بن بستها را ميشكند. اين داماد محبوب عزيزي كه محبوبيت اوبه خاطر خويشاوندي و غيره نيست، به خاطر عظمت شخصيت اوست. حالا كودكي از ايندو نفر متولد شده است و او « حسين بن علي» است.
البته همه اين حرفها درباره امام حسن نيز هست، اما حالا بحثها راجع به امامحسين است. عزيزترين عزيزان پيامبر، كسي كه رئيس دنياي اسلام، حاكم جامعهاسلامي ومحبوب دل همه مردم، او را در آغوش ميگيرد و به مسجد ميبرد. همه ميدانندكه اين كودك، محبوبِ دل اين محبوب همه است. او روي منبر مشغول خطبهخواندناست، پاي اين كودك به مانعي ميگيرد و زمين ميافتد، پيامبر از بالاي منبرپايين ميآيد، او را بغل ميگيرد و آرامش ميكند.
پيامبر درباره امام حسن وامام حسين شش ـ هفت ساله فرمود: «اينها سرورجوانان بهشتند».
اينها كه هنوز كودكاند، جوان نيستند. اما پيامبر ميفرمايد، سرور جوانان اهلبهشتند، يعني در دوران شش ، هفت سالگي هم در حد يك جوان هستند؛ ميفهمند،درك ميكنند، عمل ميكنند، اقدام مي كنند، ادب ميورزند و شرافت در همة وجودشانموج ميزند. اگر آن روز كسي ميگفت كه اين كودك به دست امت همين پيامبر، بدونهيچ جرم وتخلفي، به قتل خواهد رسيد، براي مردم غير قابل باور بود. هم چنان كه پيامبرفرمود و گريه كرد و همه تعجب كردند كه يعني چه، مگر ميشود؟».
«حسين مني وانا من حسين».
«بيش از شصت تن از علماي اهل سنت با مختصر اختلافي و با سندهايمختلف اين حديث را از رسول خدا نقل كردهاند.
بخاري در كتاب «الادب المفرد» از يعلي بن مره نقل كرده: روزي ما را به همراهرسول خدا (ص) به صرف غذايي دعوت كرده بودند. هنگامي كه براي صرف غذا بيرونرفتيم، ناگاه حسين را ديديم كه در راه بازي ميكرد. رسول خدا (ص) كه او را ديد، شتابانپيشاپيش مردم رفت، دستهاي خود را گشود، تا آن فرزند را در آغوش گيرد، ولي حسينبه اين سو و آن سو ميگريخت و با اين كار خود، پيامبر را ميخنداند ؛ تا بالاخره رسول خدااو را گرفت ويك دست خود را بر چانه او نهاد و دست ديگرش را بر سر آن كودك گذارد،سپس گونه خود را برگونه او نهاد و فرمود: «حسين منّي وَاَنا من حسينٍ، اَحب اللهُ من اَحبحسيناً، الحسَين سِبُطٌ مِنَ الاسُباط يعني؛ حسين از من است و من از حسينم، خداونددوست بدارد هر كس كه حسين را دوست دارد، حسين سبطي است از اسباط امام».
دورة 25 سالة بعد از وفات پيامبر تا حكومت امير المؤمنين (ع)
در اين دوره، روح لطيف او رحلت پيامبر را ديده بود و بعد از آن ، شهادت جانگدازمادر را و خانه نشيني پدر وغصب فدك و ... در اين دوران، حسين (ع) هميشه در كنار پدربوده و در جنگها شركت ميكرد و با ناكثين و قاسطين و مارقين به مبارزه پرداخته است.
در واقعة حكميت، جنگ نهروان و ساير جريانهاي پس از جنگ صفين نيز، همهجا در ركاب پدر بوده، و آن همه بي وفاييها وسست عنصريهاي مردم را نسبت به پدربزرگوار خود از نزديك ميديد و خدا ميداند با هوش و ذكاوتي كه داشت، با چه مرارت وتلخ كامي آن مصائب را تحمل ميكرد.
همه او را به عظمت و بزرگي ميشناختند، شجاعت او زبانزد عام و خاص بود، همهبراي او احترام قائل بودند و در مقابل او تعظيم و تجليل ميكردند. در آن روز اگر كسيميگفت اين جوان با عظمت، به دست همين مردم كشته مي شود، هيچكس باور نميكرد.
دورة بعد از شهادت امير المؤمنين؛ دورة غربت اهل بيت:
امام حسن و امام حسين8 در مدينهاند. امام حسين، بيست سال بعد از اينمدت به صورت امام معنوي همة مسلمانان، مرجع بزرگ همة مسلمانان ، مورد احتراممسلمين، محل ورود تحسين همه، محل تمسك و توسل همة كساني كه ميخواهند بهاهل بيت اظهار ارادتي بكنند، در مدينه زندگي كرده است؛ شخصيت محبوب، بزرگ ،شريف، نجيب، اصيل و عالم.
او به معاويه نامه مينويسد؛ نامه اي كه اگر هر كسي به حاكم بنويسد، جزايشكشته شدن است. معاويه اين نامه را ميگيرد، ميخواند، تحمل ميكند و چيزي نميگويد.اگر در همان اوقات هم كسي ميگفت كه در آيندة نزديكي ، اين مرد محترم شريف عزيزنجيب ـ كه مجسم كنندة اسلام و قرآن در نظر هر بيننده است ـ ممكن است به دستهمين امت قرآن و اسلام كشته بشود، آن هم با آن وضع ، هيچ كس باور نميكرد. اماهمين حادثة باور نكردني ، همين حادثة عجيب و حيرت انگيز، اتفاق افتاد. چه كسانيكردند؟
همانهايي كه به خدمتش ميآمدند وسلام و عرض اخلاص هم ميكردند. اينيعني چه؟
معنايش اين است كه جامعة اسلامي در طول اين پنجاه سال ، از معنويت وحقيقت اسلام تهي شده است؛ ظاهرش اسلامي است، اما باطنش پوك شده است، خطراين جاست. نمازها برقرار است، نماز جماعت برقرار است، مردم هم اسمشان مسلماناست و عدهاي هم طرفدار اهل بيت هستند.
وقتي معيارها از دست رفت، ارزشها ضعيف شد، دنيا طلبي و مال دوستي برانسانهايي حاكم گرديد كه سابقة درخشاني در حمايت از اسلام و مسلمين داشتهاند،ديگر در اين جامعه انجام هر جنايتي بعيد به نظر نميرسد.
بايد مراقب باشيم، همه بايد مراقب باشند كه اين طور نشود، اگر مراقب نباشيم،آن وقت جامعه همين طور به تدريج از ارزشها تهي ميشود و به نقطهاي ميرسد كهفقط يك پوستة ظاهري باقي ميماند. ناگهان امتحان بزرگ پيش ميآيد، امتحان قيامابا عبدالله، آن وقت اين جامعه در آن امتحان ، مردود ميشود.»
ويژگيها و خصوصيات امام حسين (ع)
«حسين، ماه درخشان بود و جمالش سر آمد زيباييها
انا الحسين بن علي بن ابي
طالع البدر بأرض العرب
ـ من حسين، پسر علي بن ابي طالبم (و) ماه درخشان عربم.
در اينجا نمونههايي از زيبايي جمال او را نظاره ميكنيم:
الف) سيما: حسين (ع) چهرهاي چون چهره رسول خدا (ص) داشت؛ آن گونه كهمادرش در كنار گهواره فرمود: «أنتَ شبيه بِاَبي». واين شباهت زبانزد همگان بود. انس بنمالك، امام را نسبت به برادرش شبيه تر به پيامبر ميدانست و ميگفت: «أما انَّه كانأشبههما بالنبيَّ».
توصيف امام حسين (ع) از چهرة پيامبر، حكايت گر سيماي حسين است. آنحضرت فرمود:
«كان رسول الله أحسن ما خلق الله خلقا؛ رسول خدا خوش سيما ترين مخلوق خدابود».
ب ـ نور: حسين نور بود، نوري كه هم زمان با نور رسول خدا (ص) پديدار شد. چنينهم ساني واتحاد، تفسير اين سخن پيامبر است كه فرمود: «حسين مني وانا من حسين ؛حسين از من است و من از حسين».
پيشينة نور حسين، قبل از خلقت آدم است: «خلقكم الله انواراً فجعلكم بعرشهمحدقين».
آن حضرت در پاسخ پرسش «حبيب بن مظاهر» دربارة چگونگي اهل بيت پيشاز خلقت ، چنين فرمود:
«كنّا اشباح نور ندور حول عرش الرحمن، فنعلم للملائكه التسبيح والتهليلوالتحميد؛
ما اشباح نور بوديم كه پيرامون عرش خداي سبحان طواف ميكرديم و بهفرشتگان «سبحان الله» و «لا اله الا الله» و «الحمدالله» ميآموختيم ».
درخشش نور حسين به هنگام حمل وي، در چهرة زهرا (س) نيز نمايان بود.پيامبر ميفرمود:
«فانّي اري في مقدم وجهك ضوءاً وذلك انّك ستلدين حجة لهذا الخلق؛ دخترم!در پيشاني تو درخشندگي خاصي ميبينم. اين نور نشانِ آن است كه به زودي، حجت خدابر مردم را به دنيا خواهي آورد».
زيبايي جمال امام حسين (ع) در قتلگاه بدان حد بود كه در وصف آن گفته شدهاست:
«انّي ما رايت قتيلاً مضحماً بالدم والتراب انور وجهاً منه؛ تا كنون هيچ كشتة بهخاك و خون غلتيده اي رابه نورانيت سيماي او نديدم.»
ج) خاندان: برجستگي وبي مانندي خاندان نيز جلوه اي خاص به حسين (ع)بخشيده بود . به گفتة ابن عساكر، روزي پيامبر، حسين را برشانة خود گذارد و در برابر مردمفرمود:
«هذا الحسين بن علي: خير النّاس جداً وخير الناس جدَّة: جدهُ محمد رسول الله،سيد النبيين وجدته خويلد، سابقه نساء العالمين...».
امام حسين (ع) نيز در عرصههاي گوناگون، از خاندان طاهر خود ياد ، وبدانافتخار ميكرد:
من له جدّ كجدي في الورياو كشيخي فانا ابن القمرين
فاطم الزهرا امي وابيقاصم الكفر ببدر وحنين
ـ در ميان همگان كيست كه جدي مانند جد من يا معلمّي همچون علي (ع)داشته باشد. من فرزند دو ماه تابناكم. ـ مادرم فاطمه زهرا (س) وپدرم در هم كوبندة كفردر «بدر» و «حنين بود».
د ـ فضيلت : حسين (ع) تك سوار ميدان فضيلتهاست
سبقتُ العالمين الي المعاليبحسن خليقةٍ وعلوّ همه
ولاح بحكمتي نور الهدي فيليال في الضلاله مدلهمه
يريد الجاحدون ليطفوهويابي اتته الا ان يتمه
ـ به سوي مدارج عالي كمال، از راه نيك سرشتي و بلند همتي بر همه جهانيانپيشي گرفتم. در شبهاي تيره گمراهي ، نور هدايت الهي با حكمت من نمودار شد.
ـ منكران بدانديش ميخواهند آن را خاموش كنند، ولي خداي سبحاننميخواهد، جز آن كه آن را كامل گرداند. در فرازي ديگر چنين فرمود:
ان ابن الذي قد تعلمون مكانهوليس علي الحق المبين طخاء
ـ من فرزند رادمردي هستم كه منزلت اورا ميدانيد و بر حقي كه آشكار است، هيچابر تيره اي نيست.»
حسين (ع) جلوة پروردگار
در زيارت عاشورا ميخوانيم : «السلام عليك يا ثار الله وابن ثاره؛ سلام بر تو ايحسيني كه خون خدا و فرزند خون خدايي،» چرا به حسين (ع) «ثار الله» گفته ميشود؟هنگامي كه انسان دل از غيرخدا ببرد و جز به او دل نبندد ، تمام اعضا وجوارح او الهيميشود؛ به گونه اي كه محبوب او دوستدار خدا مي شود و خدا نيز او را دوست خواهدداشت.» در حديث قدسي ا´مده است: «فاءذا احببتُه كُنت سمعهُ الذي يَسمعُ به وبصرَهُ الذييُبصرُ به ولسانه الذي ينطقُ به ويدهُ الّتي يبطشُ بها انْ دعاني أحبتُه وان سألنياعطيتُه»؛ پس هنگامي كه دوست بدارم او را ، من گوش او ميشوم، همان گوشي كه با آنميشنود، من چشم او ميگردم، همان چشمي كه با آن ميبيند و زبانش ميشوم، همانزباني كه با آن سخن ميگويد و دست او ميگردم، همان دستي كه با آن بگيرد، اگر دعا كنداجابتش كنم و اگر از من خواهشي نمايد، به او عطا نمايم.
حسين (ع) به تمام معنا از همه چيز گذشت و دل به دوست سپرد، لذا همة وجود اوالهي گرديد و به همين خاطر ميگوييم: «خون او ، خون خداست.»
«وابن ثاره: حسين (ع) فرزند خون خداست، فرزند كسي هست كه مظهر، آيينه ونمايندة جميع صفات و كمالات حق تعالي است، چنان كه خود حضرت ميفرمايد: «اناعين الله الناظرة؛ من چشم بيناي حقّم »؛ «انا اذن الله الواعيه؛ من گوش شنواي حقم » و«انا يد الله الباسطه من دست گسترده حقم».
حضرت سيد الشهدا (ع) انسان منحصر به فرد و نمونه
«حضرت سيد الشهدا انسان منحصر به فرد و نمونه اي بود كه فضايل ومناقب،معجزات و كرامات، مكارم اخلاق و محامد اوصاف، محبوبيت و نفوذ اجتماعي و اعترافدشمنان به شخصيت بي نظير آن حضرت نشاني از «والوتر الموتور» است. آن شخصيتيكه در كنار «آية مودت» «در ميان اهل البيت» همراه با «آية تطهير» و در جاي ديگر «آيةمباهله» قرار دارد و همة اينها نشانِ مقام و مرتبت سيد الشهدا است. پس حسين (ع) نيزدر فضايلي كه آيات شريفة قرآن در مورد حضرت پيامبر (ص) و پدر و مادر بزرگوارشان ذكركردند، شريك ميباشند.
آنچه حائز اهميت است، اين كه چرا حضرت سيد الشهدا را «الوتر الموتور» يعنيشخصيت منحصر به فرد ميدانيم، با توجه به اين كه در كنار شخصيتهايي هم چون،ساير ائمة طاهرين : نيز هر كدام در زمان خودشان مأمور نشر معارف و حقايق اسلامبودند و سر انجام، زندگي پربركت آنها نيز به شهادت خاتمه يافت. همة ائمة طاهرين :مظهر اسما وصفات حقاند و حسين (ع) نيز همين گونه است. آنچه باعث شده كه ايشانرا «والوتر الموتور» بگويند، نحوة شهادت و قيام با بركت حضرت بود كه در آن مقطع ازتاريخ، آن چنان آثاري از خود بر جاي گذاشت كه اگر اين شهادت واقع نميشد، امروزاثري از اسلام باقي نمانده بود واين، حضرت سيد الشهدا بود كه با شهادت خود، فرزنداندلبند واصحاب با وفايش، اسلام را بيمه نمود. لذا پيامبر (ص) بقا ودوام مكتب حياتبخش اسلام واهداف و برنامه هاي خود را در وجود مقدس ابا عبدالله (ع) خلاصه نموده،فرمود: «حسين مني وانا من حسين».
امام حسين (ع) وكرامات همة انبيا:
تمام مقامات وكراماتي كه براي انبياي الهي بوده، خداوند به امام حسين (ع)عنايت فرموده است؛ به عنوان مثال، انبيا داراي مقام عصمت ميباشند. امام حسين (ع)وساير ائمه نيز مصون از خطا و اشتباه، واز مقام عصمت برخوردارند. از ديگر خصوصياتانبيا، اعجاز ميباشد كه براي صدق گفتار خويش از طرف خداوند متعال به آنها داده شدهاست. امام حسين (ع) داراي اين مقام چه در زمان حيات، وبعد از شهادت ميباشد و اينمعنا مسلم و متواتر است و صدور چنين معجزههايي از آن حضرت ، كه همه شعاع حقيقيامامت است، دور از انتظار نميباشد.
از ديگر مقامات حضرت، بر خوردار بودن از علم «لدني» است كه از نوع علوم انبياميباشد.
ائمة اطهار : افضل از تمام انبيا واوليا، غير از رسول خدا ميباشند وكامل ترينمظهر، جلوه آينه و نمايندة صفات و كمالات حق تعالي هستند، ولي انبيا غير ازحضرتمحمد (ص) جلوة بعضي از صفات الوهيت بودهاند. درواقع ائمه اطهار : وارثعلم پيامبر خاتم و اوصياي پيشين هستند. اسم اعظم الهي، به طور تمام و كمال آن درنزد ائمه ميباشد؛ چنانكه امام حسن عسگري (ع) ميفرمايد:
«اسم الله الاعظم ثلاثة و سبعون حرفاً، كان عند آصف حرفٌ، فتكلم به فانخرقتله الارض فيما بينه وبين سُبا، فتناول عرش بلقيسُ حتّي صيره الي سليمان، ثم انبسُطتٍالارض في أقلِّ من طرفة عين، وعندنا منه اثنان و سبعون حرفاً وحرفٌ عند الله مستأثر بهفي علم الغيبِ؛ «اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است؛ ا´صف يك حرف را داشت و چونآن را به زبان آورد ، زمين ميان او و شهر «سبا» شكافته شد. او تخت بلقيس را به دستگرفت و به سليمان رسانيد و سپس زمين گشاده گشت. اين عمل در كمتر از چشم به همزدني انجام شد و نزد ما هفتاد و دو حرف از اسم اعظم است و يك حرف نزد خداست كه درعلم غيب به خود اختصاص داده است».
واز ديگر مقامات، شفاعت ميباشد، همان گونه كه به شفاعت پيامبر، گناه كارانمورد عفو الهي قرار گرفته و به بهشت داخل ميگردند. امام حسين (ع) و بقيهائمهاطهار: نيز داراي اين مقام ميباشند.
مكارم الاخلاق سيد الشهدا
حضرت ابي عبدالله در سجاياي نفساني چون پدرش مرتضي علي بود و در مكتبجدش رسول الله (ص) تربيت شده بسيار متواضع و خاشع وبخشنده و باگذشت ، مهربان،شجاع وبا شهامت، فروتن وبا عزت نفس و جوانمرد ، آزاده و با فضيلت بود.
مجلسي مينويسد: يك روز امام حسين عبور ميكرد كه گروهي نان خشك در عباريخته ميخوردند و چون حسين رسيد، گفتند: هلم يا ابن رسول الله، پسر پيغمبر ا´مد كنارآنها نشست و با آنها هم غذا شد و اين را خواند: «اءن الله لا يحب المستكبرين ثم قال قداجبتكم فاجيبوني» .
فرمود: خداوند گردن كشان و متكبران را دوست ندارد. اكنون شما هم به مهمانيمن حاضر شويد، چون آنها به خانه حسين بن علي آمدند، فرمود: براي آنها انواع غذا تهيهكنيد آنها را با اطعام واكرام خشنود ساخت.
ابن شهر آشوب مينويسد : امام حسين (ع) به عيادت اسامة بن زيد رفت، او گفت:
«واغماه فقال له الحسين وما غمك يا اخي» حسين فرمود: غم تو چيست؟ گفت:شصت هزار درهم مديونم. حسين (ع) فرمود: بر عهده من كه ادا كنم، گفت: ميترسممديون مرده باشم «فقال الحسين لن تموت حتي اقضيها عنك» دستور داد آن مبلغ راآوردند و تا زنده بود دين او را ادا كرد.
مروت امام حسين (ع)
«مروت مفهوم خاصي دارد و غير از شجاعت است، گواين كه معنايش مردانگياست، ولي مفهومي خاص دارد. ملاي رومي از همه بهتر آن را مجسم كرده است، آنجا كهداستان مبارزه علي (ع) با عمر وبن عبدود را نقل ميكند كه علي (ع) روي سينه عمرومينشيند و او روي صورت حضرت ا´ب دهان مياندازد، بعد حضرت از جا حركتكند وميرود و بعد ميآيد. اين جاست كه ملاي رومي شروع ميكند به مديحه سرايي، و يكبيت از شعرش چنين است:
در شجاعت شير ربانيستيدر مروت خود كه داند كيستي
در شجاعت تو شير خدا هستي، در مروت كسي نميتواند تو را توصيف كند كهچقدر جوانمرد و آقا هستي. مروت اين است كه انسان به دشمنان خودش هم محبتبورزد.
حافظ ميگويد:
آسايش دوگيتي تفسير اين دو حرف استبا دوستان مروت، با دشمنان مدار
ولي فرمان اسلام از اين بالاتر است، اگر به اسلام نزديك تر ميشد، چنينميگفت: با دوستان مروت، با دشمنان هم مروت و مردانگي . اينك ابا عبدالله در وقتي كهدشمنش تشنه است، به او آب ميدهد، معنايش مروت است اين بالاتر از شجاعت است،همان طور كه علي (ع) اين كار را كرد.
صبح عاشورا بود. اول كسي كه به طرف خيمههاي حسين بن علي (ع) دويد تاببيند اوضاع از چه قرار است «شمر بن ذي الجوشن » بود. وقتي از پشت خيمهها آمد، ديدخيمهها را به هم نزديك كرده و خندق را كندهاند و جمع كرده و آتش زدهاند، خيليناراحتشد كه از پشت نميشود ، حمله كرد. شروع به فحاشي كرد. يكي از اصحاب گفت:آقا اجازه بدهيد همين جا (يك تير) حرامش كنم. فرمود: نه. گفت: من او را ميشناسم كهچه جنس كثيفي دارد، چقدر فاسق وفاجر است. فرمود: ميدانم، ولي ما هرگز شروع بهجنگ نميكنيم، ولو اين كه به نفع ما باشد.
اين دستور اسلام بود. در اين زمينه داستانها داريم از جمله داستان امير المؤمنيندر «صفين» است كه يكي از آنها را نقل ميكنم.
مردي است به نام كُريْب بن صباح از لشگر معاويه. آمد و مبارز طلبيد . يكي ازشجاعان لشكر امير المؤمنين كه جلو بود، به ميدان رفت، ولي طولي نكشيد كه «كريب»اين مرد صحابي امير المؤمنين را كشت و جنازه اش را به يك طرف انداخت و دوبارهمبارزه طلبيد . نفر بعد، او را هم كشت، بعد از اين كه كشت، فوراً از اسب پايين پريد وجنازه اش را روي جنازة اولي انداخت. باز گفت: مبارز ميخواهم. چهار نفر از اصحابعلي(ع) را به همين ترتيب كشت.
مورخان نوشتهاند: بازو وانگشتان اين مرد به قدري قوي بود كه سكه را با دستشميماليد و اثر سكه محو ميشد. هم چنين نوشتهاند: اين مرد آن قدر از خود، چابكيوسرعت نشان داد و در شجاعت و زورمندي هنر نمايي كرد كه افرادي از اصحاب علي (ع)كه در صفوف جلو بودند، به عقب رفتند تا در رودربايستي گير نكنند. اين جا بود كهعلي(ع) خودش آمد و با يك گردش، او را كشت و جنازه اش را به يك طرف انداخت. «الارجل» دوميآمد.
دومي هم را كشت. وفوراً جنازه اش را روي اولي انداخت. دوباره گفت: «الا رجل»تا چهار نفر. ديگر كسي جرأت نكرد بيايد. آن وقت علي (ع) آيه قرآن را خواند:
(فمن اعتدي عليكم فاعتدوا عليه بمثله ما اعتدي عليكم واتقوا الله).
بعد گفت: اي اهل شام! اگر شما شروع نكرده بوديد، ما هم شروع نميكرديم. چونشما چنين كرديد، ما هم اين كار را كرديم.
ابا عبدالله هم چنين بود. در تمام روز عاشورا مقيد بود كه جنگ را آنها كه به ظاهرمسلمان و گوينده شهادتين بودند، شروع كنند. گفت: بگذاريد آنها شروع كنند، ما هرگزشروع نميكنيم.»
عزت و كرامت امام حسين (ع)
امام حسين (ع) در زندگي شرافت مندانهاش، معنويت، عزت و سرافرازي و درعينحال عبوديت و تسليم رضاي حق، محسوس است. در طول تاريخ، شعارهاي حياتبخش او درس عزت و كرامت به رهروانش ميدهد.
امام حسين (ع) در كربلا پس از ترسيم اوضاع سياسي ـ اجتماعي زمان خويش،فرمود:
«ليرغب المؤمن في لقاء ربه حقاً فانّي لا اري الموت الا سعادة والحياة معالظالمين الابرماً؛ اگر انسان با ايمان (در چنين شرايطي) براي ديدار پروردگارششوقمندي ونشاط نشان دهد ، شايسته است. من در چنين شرايطي ، مرگ را جز سعادتو زندگي با ستمگران را جز ننگ نميدانم».
آن حضرت در حماسي ترين لحظات اين سفر عشق در روز عاشورا، در برابرپيشنهاد بيعت فرمود:
«آگاه باشيد! اين نابكار، فرزند نابكار! مرا بين دو چيز مخير كرده است: بينشمشير و بيعت ذليلانه . ما وذلت؟ هرگز! زير بار ذلت رفتن براي ما را نه خدا ميپسندد، نهرسول او و نه دامنهاي پاكي كه ما را پرورانده است و نه بزرگان با غيرت و نفسهاي باشرافت، كه با اطاعت دون صفتان را بر شهادت كريمانه ترجيح دهيم.».
اين عزت مداري فرهنگ كربلاييان است كه از امام به جان همه انعكاسيافتهاست، به طوري كه ابوالفضل، مظهر شجاعت و غيرت هنگامي كه دست مباركشقطع ميگردد، دين خدا را مطرح ميكند و ميگويد:
والله ان قطعتموا يمينياني احامي ابداً عن دينيَحضرت زينب (س) هنگام ديدن پيكرهاي خونين عزيزانش، از خدا تمناي پذيرشقربانيها را مينمود: «اللهم تقبل منا هذا القربان»
قاسم بن الحسين (ع) نيز شهادت را «احلي من العسل» دانسته و كريمانه جانخود را در راه خدا تقديم ميدارد.
مقام شكر و رضاي حضرت ابا عبدالله الحسين (ع)
شكر ، عبارت است از قدر داني نعمت منعم. به قول وفعل ونيت، داراي سهركناست:
«اول: معرفت منعم وصفات لايقة به او؛ ومعرفت نعمت از حيث اينكه آن نعمتاست. و كامل نشود اين معرفت مگر آن كه بداند كه تمام نعمتهاي ظاهره و خفيّه از حقتعالي است و ذات مقدس او منعم حقيقي است، وسايط هر چه هست منقاد حكم او ومسخر فرمان او هستند.
دوم : حالتي است كه ثمرة اين معرفت است. و آن خضوع وتواضع و سرور بهنعمتاست، از جهت آن كه آن هديه اي است كه دلالت كند بر عنايت منعم بر تو.
سوم: عملي است كه ثمرة اين حالت است، زيرا كه اين حالت وقتي در قلب پيداشد، يك حالت نشاطي براي عمل موجب قرب حق در قلب و زبان و ديگر جوارح به وجودميآيد.
ورضا به معناي تسليم ارادة حق بودن، به گونه اي كه غير از ارادة حق تعالي،ارادهاي نميكند، و اين مقام، بالاتر از مقام توكل است. زيرا «متوكل»، طالب خير و صلاحخويش است، وحق تعالي را فاعل خير ميداند و او را وكيلكند در اموراتش وليكن«راضي» فاني كرده است ارادة خود را در ارادة حق و از براي خود چيزي اختيار نكند.چنانچه بعض اهل سلوك پرسيدند: ما تريد؟ قال: «اُريد أن لا أريد» مطلوب آنها ، مقامرضا بود.
حسين (ع) به بالاترين مقام شكر و رضاي الهي رسيده بود، چنان كه «در سختترين لحظات روز عاشورا و هنگام افتادن از اسب با آن همه جراحات، اين جملات ازامام(ع) نقل شده است: «صبراً علي قضائك يا ربِّ لا اله سواك، يا غياث المثتغيثين.»
عظمت وشكست ناپذيري امام حسين (ع)
از مظاهر درخشندة حادثة كربلا و از تجليلات بزرگ الهي آن، موضوع جمع كردنحسين بن علي (ع) در شب عاشورا اصحاب خود را و سخنراني براي آنها به آن شكلاست. بايد در نظر داشت كه اين سخنراني، درشب عاشورا است؛ هنگامي است كه عواملمحيط از هر جهت نا مساعد و نا اميد كننده است. در چنين شرايطي هر سردار و رهبريكه تنها مادي فكر كند، جز لب به شكايت باز كردن كاري ندارد؛ منطقش اين است:افسوس كه بخت با ما مساعد نشد، تف بر اين روزگار و بر اين زندگي!
مثل ناپلئون ميگويد: طبيعت با من مساعدت نكرد؛ همه سخنانش شكايت ازروزگار واظهار يأس است. آنچه شرايط را براي او سختتر ميكند، اين است كه زنان وفرزندان وخواهرانش تا بيست و چهار ساعت ديگر اسير دست دشمن ميشوند. براي يكمرد غيور و فداكار، اين خيلي ناگوارتر است، در يك همچنين شرايطي ديگران چهكردهاند؟ ما در تاريخ ميخوانيم كه «المقنع» وقتي كه محصور شد و در شرايط نا مساعد ونا اميد كننده اي قرار گرفت، اول خاندان خود را كشت، بعد خودش را. هم چنين است يكياز خلفاي اموي هنگام گرفتاري. تاريخ از اين نمونهها بسياردارد.
اما حسين بن علي (ع) وقتي كه شروع كرد به سخنراني، گفت: «اثني علي اللهاحسن الثناء واحمده علي السراء والضراء . اللهم اني احمدك...» با اين همه شرائطنامساعد مادي، دم از رضا وسازگاري با عوامل ميزند! چرا ؟ چون در شرايط معنويمساعدي زيست ميكند. او اعتقاداً وعملاً موحد وخدا پرست است و به علاوه او به نتيجةنهايي كار خود آگاه است او هدفش، مثل اسكندر و ناپلئون جهان گيري نبود كه خود راشكست خورده بداند؛ هدفش اعتلاي كلمه حق بود و از اين نظر كار خود را بسيار سودمندو مؤثر ميديد.
شهادت طلبي امام حسين (ع)
گاهي ممكن است در جامعه، دولت اسلامي قوي، كه بتواند جلوي فساد را ـ اعم ازفساد در عقيده و يا فساد در عمل ـ بگيرد، وجود نداشته باشد، يا اصلاً دولت كفر حاكمباشد و يا اگر كساني به نام دولت اسلامي حكومتكنند، در واقع اهل نفاق هستند؛ يعنيعناصري از نفاق در ميان آنها وجود دارد، وامكان اين كه دستگاه حاكمه وظيفة امر بهمعروف ونهي از منكر انجام بدهد نيست، وافرادي در جامعه براي اصلاح امور و جلو گيرياز فساد اقدام به امر به معروف ونهي از منكر ميكنند، آن قدر توانايي ندارد كه بتوانند برحاكمان قدرتمند و زور مدار پيروز شده و حق را اعمال كنند؛ در اين جا ممكن است اينافراد در انجام اين فريضه چنان حركتي را انجام دهند، كه به خاطر آن مظلومانه بهشهادت برسند و شهادت مظلومانة ايشان باعث بقاي اسلام شود.
اين همان كاري است كه مصداق اتّم آن حركت ابي عبدالله الحسين (ع) است كهفرمود: «اني لم أخرج أشراً ولا بطراً ولا مفسداً ولا ظالماً وانما خرجت لطلب الاصلاحفيامة جدي (ص) اريد أن آمر بالمعروف وانهي عن المنكر».
امام در بياني ديگر ميفرمايد:
«انّي لا اري الموت الاّ سعادة والحياة مع الظالمين الاّ برماً؛ مرگ در نظر من جزسعادت چيزي نيست و زندگي با ستمگران را جز ننگ و خواري نميبينم».
«ليس الموت في سبيل العزّ لا حياة خلدة وليست الحياة مع الذلّ الا الموت الذيلا معه؛ مرگ در راه عزت اسلام جز زندگي جاويد نيست، وزندگي با ذلت جز مرگ كه اززندگي تهي است، نخواهد بود.»
«هر كس ميخواهد در راه ما شهيد شود، صبحگاهان با ما حركت كند».
و در موارد فراواني آشكارا فرمود:
«كاني باوصالي تتقَطُّعها عسَلانُ الفلَواتَ بين النواويْس وكربلا؛ گويا ميبينم كهگرگان بني اميه پيكر مرا در اطراف «فرات» دريدهاند.»
اما باز سست نميشود، به شك وترديد دچار نميگردد و براي نجات اسلام و امتاسلامي هم چنان توفنده فرياد ميزند كه : «هيهات منّا الذلّه» . حسين وذلت پذيري؟هرگز !!
آري حسين (ع) آن روز كه به قربانگاه ميرفت و سر تا سر وجودش شعر شهادتميسرود و زبان حالش كه به راستي دل از كف طالبان حقيقت ميربود، اين بود:
-
گرمرد رهي ميان خون بايد رفت تو پاي به ره نه و از هيچ مپرس -
واز پاي فتاده سرنگون بايد رفت خود راه بگويدت كه چون بايد رفت
درسهاي عملي عاشورا
درسهايي كه از قيام فداكارانه ، واسلام نگهدار امام (ع) گرفته ميشود، عالي وبينظير وفوق العاده با ارزش واهميت است. ودر تكميل نفوس ، وتهذيب اخلاق، وتقويموتقويت صفات ممتاز انساني، وتربيت جامعه، وهدايت افكار توحيدي، وآزادي خواهانه،وپرورش افراد فداكار، ومردان قهرمان، ورجال اصلاح، ورهبران مبارزان حق پرستانهوتشجيع آنان مؤثر وسودمند است.
درس ايمان، صبر، استقامت ، ثبات، قوت قلب، علو همت و مردانگي، گذشتوفداكاري ، حمايت از حق، مقاومت در برابر ظلم و تحميل ، قوت تصميم، عزت نفس،دفاع از دين و عقيده، آزاد منشي و حريت، وفضايل ديگر، از جمله درسهاي پر ارزشوسودمندي است كه امام (ع) در اختيار جوامع عالم اسلام گذارده است.
با بررسي تاريخ ميبينيم، انقلابهاي آزادي بخش در جهان از قيام ابا عبداللهالحسين (ع) نشأت گرفته است، چنان كه «گاندي» مصلح بزرگ هند ميگويد:
«من براي مردم هند چيز تازه اي نياورده ام ، فقط نتيجه اي كه از مطالعاتوتحقيقاتم دربارة تاريخ زندگي قهرمانان كربلا به دست آورده بودم، ارمغان ملت هندكردم. اگر بخواهيم هند را نجات بدهيم واجب است، همان راهي را بپيماييم كه حسينبن علي پيمود.»
محمد علي جناح مؤسس پاكستان ميگويد:
«هيچ نمونه اي از شجاعت، بهتر از آن كه امام حسين از لحاظ فداكاري و تهورنشان داد در عالم يافت نميشود. به عقيده من تمام مسلمين بايد از اين شهيدي كه خودرا در سرزمين عراق قرباني كرد پيروي نمايند»
-
خلق در ظل خودي محو تو در نور خدا دشمنت كشت ولي نور تو خاموش نشد بيرق سلطنت افتاد كيان را زكيانسلطنت نه بقا كرد ستمگر، نه به جا ماند ستمظالم دولت آن يافت كه در كوي شما گشت مقيمآن بقا زنده را زنده نگويند كه مرگش زقفاستبلكه -
عاشقان در تو مقيمند مقام تو كجاست آري آن جلوه كه فاني نشود نور خداست سلطنت توست كه پاينده لواست از دست شد و پاية مظلوم بجاست راست نه بر قامت هر بي سر و پاست زنده است شهيدي كه حياتش زقفاست
منابع:
1 ـ عاشورا در انوار ولايت، معاونت فرهنگي ـ تربيت حوزههاي علميه خواهران.
2 ـ زندگاني امام حسين عليه السلام، سيد هاشم رسولي محلاتي.
3 ـ بحار الانوار، جلد 2 و 43 و 44 و 45 ، علامه مجلسي.
4 ـ ره توشه راهيان نور، ج 1، ج 2 ، 1380 ش، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم.
6 ـ اصول كافي، ج 1 و 2 ، مرحوم كليني.
7 ـ زيارت در پرتو ولايت، شرحي بر زيارت عاشورا، زهره صفاتي.
8 ـ مجموعه زندگاني چهارده معصوم : ، حسين عماد زاده.
9 ـ حماسه حسيني، ج 1 و 2، مرتضي مطهري.
10 ـ اربعين حديث، امام خميني (ره) .
11 ـ آذرخشي ديگر از آسمان كربلا.
12 ـ معارف عاشورا، علي سعيدي.
13 ـ حسين بن علي (ع) را بهتر بشناسيم، محمدي يزدي.
14 ـ پيامهاي عاشورا، محمد دشتي.
15 ـ حسين (ع) شهيد آگاه و رهبر نجات بخش اسلام، لطف الله صافي.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: